جولیان بی راتر (زاده ۲۲ اکتبر ۱۹۱۶ – درگذشته ۶ ژانویه ۲۰۱۴) یک روانشناس آمریکایی بود که به دلیل توسعه نظریه یادگیری اجتماعی و تحقیق در مورد منبع کنترل شهرت داشت. او عضو هیئت علمی دانشگاه ایالتی اوهایو و سپس دانشگاه کانکتیکات بود. بررسی روانشناسی عمومی، که در سال 2002 منتشر شد، راتر را به عنوان شصت و چهارمین برجسته ترین و هجدهمین روانشناس پر استناد قرن بیستم رتبه بندی کرد. یک مطالعه در سال 2014 که در سال 2014 منتشر شد، او را در بین روانشناسانی که شغلشان دوران پس از جنگ جهانی دوم بود، در رتبه 54 قرار داد.
راتر در سال 1916 در بروکلین، نیویورک، ایالات متحده آمریکا به عنوان سومین پسر از والدین مهاجر یهودی متولد شد. در دوران دانش آموزی از طریق خواندن به روانشناسی و فلسفه علاقه مند شد. راتر در سال 1933 به کالج بروکلین رفت و در آنجا مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد. او در شیمی تحصیل کرد، حتی با وجود اینکه روانشناسی را جذابتر میدانست، زیرا شیمی سودمندتر به نظر میرسید. سولومون اش در زمان تحصیل در کالج بروکلین (که بیشتر به خاطر مطالعات بعدیاش در مورد سازگاری شناخته شد) بر رشد او تأثیر گذاشت. سپس اَش به شدت درگیر مناقشات بین دیدگاه گشتالت و تورندیکیان در مورد یادگیری بود. یکی دیگر از تأثیرات مهم در این سال ها آلفرد آدلر بود که در دانشکده پزشکی لانگ آیلند تدریس می کرد. پس از اینکه روتر در یک سخنرانی عمومی سوالی پرسید، آدلر از او دعوت کرد تا در کلینیک آموزشی هفتگی خود شرکت کند، علیرغم اینکه راتر در آن زمان فقط یک دانشجوی کارشناسی بود. وود از سخنرانی هایش در مورد روش علمی الهام گرفت. .
او سپس در دانشگاه آیووا مدرک کارشناسی ارشد گرفت و در آنجا زیر نظر کرت لوین، روانشناس معروف گشتالت که نظریه میدانی شخصیت او با تأکید بر اهداف، ظرفیت و موانع، به وضوح بر نظریه سازی بعدی روتر تأثیر گذاشت، تحصیل کرد.
او پس از ازدواج با کلارا بارنز که در ایالت ووستر با او آشنا شده بود، صاحب دو فرزند شد. روتر از سال 1941 تا زمان مرگ همسرش در سال 1985 با او زندگی کرد.
او پس از اتمام دوره کارشناسی ارشد خود در دانشگاه آیووا، دوره کارآموزی را در بیمارستان دولتی ورچستر دریافت کرد، که احتمالاً تنها کارآموزی رسمی در روانشناسی بالینی در آن زمان بود. دیوید شاکو، سائول روزنزوایگ و الیوت رودنیک در حالی که در بیمارستان ایالتی ورچستر بودند، تحریک و آموزش در زمینه تحقیق و عمل ارائه کردند. ووستر همچنین جایی بود که با کلارا بارنز، کارآموز دیگر، که بعداً با او ازدواج کرد، ملاقات کرد. از طریق کار خود با کورت لوین، او به سطح آرزو، سپس یک موضوع تحقیقاتی محبوب، علاقه مند شد و صفحه سطح آرزو را به عنوان راهی برای مطالعه تفاوت های فردی در این ویژگی شخصیتی طراحی و ساخت. در آیووا، او همچنین تحت تأثیر وندل جانسون، یک معناشناس عمومی قرار گرفت، که نیاز به تعاریف دقیق در روانشناسی و هزاران دام درگیر در ساختارهای با تعریف ضعیف و عملیاتی ضعیف را بر او متاثر کرد.
او تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه ایندیانا ادامه داد و در آنجا به مطالعه اثرات موفقیت و شکست بر عملکرد بعدی با استفاده از سطح پارادایم آرمان ادامه داد و دکترای خود را در آنجا تحت هدایت سی ام لوتیت در سال 1941 به پایان رساند. راتر در طول تحصیلات خود تحت تاثیر آلفرد آدلر، کلارک هال، بی اف اسکینر و ادوارد تولمن بود.
پس از اخذ مدرک دکترا در بیمارستان نورویچ موقعیتی را پذیرفت. بلافاصله پس از آن، روتر در طول جنگ جهانی دوم به ارتش ایالات متحده فراخوانده شد. در ارتش، روتر به عنوان روانشناس کار کرد، به جز 17 هفته در آموزش نامزد افسری به عنوان افسر تانک.پس از جنگ، مجدداً برای مدت کوتاهی به بیمارستان نوریچ بازگشت و سپس توسط دانشگاه ایالتی اوهایو استخدام شد، جایی که به عنوان مدیر کلینیک خدمات روانشناختی (یکی از اجزای اصلی آموزش بالینی در آنجا) که قبلاً توسط لوتیت رهبری میشد، تدریس کرد و خدمت کرد. در ایالت اوهایو، روتر با جورج کلی، بنیانگذار نظریه سازه های شخصی، کار کرد. هم جملات ناقص خالی (1950) و هم کار مهم راتر، یادگیری اجتماعی و روانشناسی بالینی (1954) در طول تصدی وی در آنجا منتشر شد. بسیاری از مطالعات حیاتی "مکان کنترل" نیز در ایالت اوهایو انجام شد.
در سال 1963، روتر به دانشگاه کانکتیکات رفت و مدیر برنامه روانشناسی بالینی آن دانشکده شد و تا پایان دوران کاری خود در آنجا ماند. مقیاس اعتماد بینفردی، یک مقیاس تحقیقاتی برای این ویژگی شخصیتی، توسط راتر در آن زمان ایجاد شد. او در سال 1987 به مقام ممتاز رسید، اما چندین سال دیگر به تدریس در کلاسهای فارغالتحصیلی در زمینه ساختوساز شخصیت و آزمون ادامه داد. راتر همچنین به عنوان رئیس بخش روانشناسی بالینی انجمن روانشناسی آمریکا، انجمن روانشناسی شرقی، و بخش روانشناسی اجتماعی و شخصیت انجمن روانشناسی آمریکا خدمت کرد.
روتر به عنوان یکی از برجسته ترین روانشناسان قرن بیستم گزارش شده است. او از نظر فراوانی استناد در مقالات مجلات هجدهمین و در برجستگی کلی شصت و چهارمین بود. مطالعات اولیه او در مورد متغیر منبع کنترل درونی در مقابل خارجی، پایه و اساس تحقیقات پربار در زمینه انتخاب و کنترل ادراک شده را در چندین رشته فراهم کرد. چارچوب یادگیری اجتماعی پیشگام او رویکردهای رفتاری به شخصیت و روانشناسی بالینی را تغییر داد.
جملات ناقص خالی
در طول خدمت سربازی، یکی از وظایف روتر ارزیابی سربازان بیمار و مجروح از نظر آمادگی عاطفی برای بازگشت به وظیفه فعال بود. یکی از اقداماتی که او استفاده کرد، آزمایش تکمیل جملات زودهنگام بود، چیزی که میتوانست به سرعت اجرا و ارزیابی شود تا کسانی که نیاز به ارزیابی و/یا درمان بیشتر دارند شناسایی شود. پس از جنگ، او ابزار استاندارد شده ای از این نوع را توسعه داد: روتر جملات ناقص خالی (RISB)، که برای اولین بار در سال 1950 منتشر شد. جای خالی آزمون از 40 "پایه" تشکیل شده است که آزمون شونده باید آنها را تکمیل کند "برای بیان احساسات واقعی خود". یک پروتکل تست تکمیل شده می تواند به صورت کیفی توسط یک ممتحن آموزش دیده تفسیر شود. علاوه بر این، راتر و رافرتی یک سیستم امتیازدهی رسمی را معرفی کردند که از طریق آن می توان سطح کلی سازگاری آزمون شونده را ارزیابی کرد. این سیستم، که میتواند تا حد بالایی از قابلیت اطمینان در بین ارزیابها استفاده شود و در تعدادی از مطالعات تأیید شده است، یک استثنای مهم برای استفاده اغلب ذهنی از به اصطلاح آزمونهای شخصیت فرافکنی در آن زمان بود. RISB در سال 1992 اندکی بازنگری و به روز شد. به طور کلی یافت می شود که پرکاربردترین آزمون تکمیل جمله در تنظیمات بالینی است.
نظریه یادگیری اجتماعی
زمانی که روتر دانشجوی کارشناسی ارشد و حرفه ای اولیه بود، روانشناسی دانشگاهی آمریکا تحت سلطه رویکردی بود که به نام رفتارگرایی شناخته می شد. مکتب آلمانی روانشناسی گشتالت، شکل اولیه علوم شناختی، اساساً تنها جایگزین بود. روتر به طور همزمان توسط هر دو جذب و ناراضی بود. او سختگیری روش شناختی و نظری رفتارگرایان مانند کلارک هال را دوست داشت، اما نظریه های یادگیری مکانیکی آنها را برای کاربرد در رفتارهای اجتماعی پیچیده انسانی بسیار محدود دانست. او همچنین «نظریههای میدانی» گشتالت را جذاب میدانست، بهویژه کار پروفسور سابقش کورت لوین، اما از عدم دقت و عدم ارائه پیشبینیهای خاص آنها آشفته بود. روتر مانند ادوارد سی. این به هسته چیزی تبدیل شد که او نظریه یادگیری اجتماعی (SLT) نامید. روتر SLT را جایگزینی برای روانکاوی و رفتارگرایی می دانست که برای پزشکان و محققان به طور یکسان مفید است. مدل نظری او کم و بیش به طور کامل در یادگیری اجتماعی و روانشناسی بالینی (1954) بیان شد. در اینجا، راتر پیشنهاد کرد که رفتار انسان نتیجه تعاملی دو نیروی اساسی است: انتظار و ارزش تقویتی. انتظار به احتمال ذهنی (یعنی احتمال برآورد شده توسط فرد) اشاره دارد که یک عمل معین به یک نتیجه معین (تقویت کننده یا تنبیه کننده) منجر شود. در اصل، می توان آن را با عددی بین 0.00 (احتمال صفر) و 1.00 (قطعیت مطلق) نشان داد. ارزش تقویتی به درجه ای اشاره دارد که فرد تمایل دارد به یک نتیجه معین دست یابد (یا اجتناب کند) با این فرض که همه نتایج به یک اندازه محتمل هستند. به عبارت دیگر، ارزش تقویتی مستقل از انتظار است. یک فرد تنها در صورتی ممکن است یک مسیر عملی خاص را انتخاب کند که باور داشته باشد که احتمالاً در رسیدن به هدف موفق خواهد شد و آرزوی آن هدف را داشته باشد. حداقل سطح هدف، مقدار آستانه است. نتایج مثبت تر از این تقویت کننده هستند، در حالی که نتایج کمتر مثبت تنبیه کننده هستند. نکته مهم این است که هم انتظارات و هم ارزش ها آموخته می شوند و مانند سایر اشکال یادگیری، تعمیم می یابند. به عنوان مثال، پس از کسب تجربه قابل توجه در انواع رویدادهای ورزشی، یک فرد یک امید کلی برای موفقیت در تلاش های ورزشی ایجاد می کند. (گاهی اوقات به این «آزادی حرکت» گفته میشود.) به همین ترتیب، یک فرد ممکن است تقویتکنندههایی را تعمیم دهد که نیازهای مرتبط را برآورده میکنند، و برای دستهای از تقویتکنندهها ارزش بیشتری یا کمتری ایجاد میکنند. انتظارات و ارزشهای نیاز تعمیمیافته، که مبتنی بر تجارب یادگیری چندگانه هستند، در طول زمان به طور فزایندهای پایدار میشوند و ثباتی شبیه به ویژگیها ایجاد میکنند - اما بر خلاف ویژگیهای شخصیتی توصیفشده توسط محققانی مانند هانس آیزنک، این ویژگیها هنوز محصول یادگیری هستند و همچنان مستعد تغییر هستند. در پاسخ به تجربیات آینده به گفته SLT، دو متغیر کلیدی که بر میزان تغییر انتظارات در پاسخ به تجربه جدید تأثیر میگذارند، میزان تجربه قبلی (تجربه بیشتر = مقاومت بیشتر در برابر تغییر) و درجه تضاد بین انتظار از قبل موجود و نتیجه فعلی است. (تضاد بیشتر = تغییر بیشتر). میتوان تأثیر لوین را در همه اینها درک کرد - و آدلر را در تصور فردی که پس از تجربههای شکست مکرر دلسرد شده است (یعنی داشتن امید کم به موفقیت) درک کرد. آنچه در مورد SLT قابل توجه بود این واقعیت بود که اصول آن را می توان به صورت معادلات نشان داد و برای ایجاد پیش بینی های نقطه ای نسبتاً دقیق انتخاب رفتاری استفاده کرد. این نظریه یادگیری اجتماعی نشان می دهد که رفتار تحت تأثیر زمینه اجتماعی یا عوامل محیطی است و نه عوامل روانشناختی به تنهایی. کتاب روتر در سال 1954 علاوه بر توصیف این تئوری و نتایج آزمایشهای متعددی که بسیاری از فرضیههای آن را تأیید میکرد، حاوی پیشنهادات زیادی برای تمرین بالینی بود که درمان شناختی-رفتاری را پیشبینی میکرد.
مکان کنترل
یکی از اصلاحات مهم در نظریه یادگیری اجتماعی راتر، مفهوم انتظارات تعمیم یافته برای مهارت های حل مسئله بود. در اصل تعمیم انتظارات صرفاً در راستای تقویت کننده های مورد انتظار (مانند موفقیت تحصیلی یا اجتماعی) صورت می گیرد. اما روتر و همکارانش دریافتند که افراد ممکن است بر اساس رویکرد حل مسئله ای که به کار گرفته اند نیز تعمیم دهند. برای مثال، جستوجوی جایگزینها راهی برای نزدیک شدن به بسیاری از مشکلات است، و افراد در درجهای که فکر میکنند این احتمالاً مؤثر است، متفاوت هستند. این مفهوم دسته جدیدی از متغیرهای مرتبط با شخصیت را به نظریه اضافه کرد. انتظارات تعمیم یافته حل مسئله که راتر و شاگردانش در طی چندین سال آینده بیشترین توجه را به آن معطوف کردند تا آنجا بود که مردم بر این باور بودند که نتایج تقویتی در درجه اول به تلاش خود (داخلی) بستگی دارد نه تحت کنترل سرنوشت. شانس، یا دیگران قدرتمند (خارجی). این مفهوم به عنوان منبع کنترل شناخته شد. در سال 1966، روتر مقیاس معروف I-E خود را در مجله "Psychological Monographs" منتشر کرد تا منبع کنترل داخلی و خارجی را ارزیابی کند. این مقاله به تنها منبع استناد شده در ادبیات علوم اجتماعی تبدیل شد و مقیاس به طور گسترده در روانشناسی شخصیت مورد استفاده قرار گرفته است، اگرچه استفاده از تکنیک انتخاب اجباری دو گزینه ای آن را در معرض انتقاد قرار داده است. خود راتر از میزان توجهی که این مقیاس ایجاد کرد متحیر شد و ادعا کرد که مانند روشن کردن سیگار و دیدن آتشسوزی در جنگل است. او خود معتقد بود که مقیاس اندازهگیری کافی برای تنها دو مفهوم است، انگیزه پیشرفت (که او آنها را به هم مرتبط دانست. با منبع کنترل درونی) و جهت گیری بیرونی، یا تمایل به انطباق با دیگران (که به نظر او با منبع کنترل بیرونی مرتبط است). منتقدان مقیاس بارها ابراز نگرانی کردهاند که منبع کنترل به اندازهای که مقاله راتر به آن اشاره میکند مفهومی همگن نیست.