مارتین سلیگمن، متولد 1942، یک شخصیت بسیار تأثیرگذار در زمینه روانشناسی است. او بیشتر به خاطر کار پیشگام خود در زمینه روانشناسی مثبت گرا شناخته می شود، رشته ای که بر مطالعه نقاط قوت، رفاه و عواملی که به زندگی معنادار و رضایت بخش کمک می کند، تمرکز دارد.. سلیگمن یک مروج قوی در جامعه علمی نظریه های خود در مورد بهزیستی و روانشناسی مثبت است.نظریه درماندگی آموخته شده او در میان روانشناسان علمی و بالینی رایج است. بررسی بررسی روانشناسی عمومی، منتشر شده در سال 2002، سلیگمن را به عنوان سی و یکمین روانشناس پر استناد قرن بیستم رتبه بندی کرد.
سلیگمن استاد روانشناسی خانواده زلرباخ در گروه روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا است. او قبلاً مدیر برنامه آموزش بالینی در این بخش بود و قبلاً در دانشگاه کرنل تدریس می کرد. او مدیر مرکز روانشناسی مثبت اندیش دانشگاه است. سلیگمن در سال 1998 به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. او سردبیر موسس Prevention and Treatment (ژورنال الکترونیکی APA) و عضو هیئت مشاوران مجله والدین است.
سلیگمن در مورد موضوعات روانشناسی مثبت در کتاب هایی مانند کودک خوش بین، بازی کودک، خوش بینی آموخته شده، شادی اصیل و شکوفا نوشته است. آخرین کتاب او، مدار امید: سفر روانشناس از درماندگی تا خوش بینی، در سال 2018 منتشر شد.
سنین جوانی و تحصیل
سلیگمن در آلبانی نیویورک در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. او در یک مدرسه دولتی و در آکادمی آلبانی تحصیل کرد. او مدرک لیسانس فلسفه را در دانشگاه پرینستون در سال 1964 به دست آورد و دکتری خود را در روانشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا در سال 1967 دریافت کرد و در ژوئن 1989، سلیگمن دکترای افتخاری را از دانشکده علوم اجتماعی در دانشگاه اوپسالا، سوئد دریافت کرد.
آزمایشهای بنیادی سلیگمن و نظریه «درماندگی آموختهشده» در دانشگاه پنسیلوانیا در سال 1967 آغاز شد، به عنوان گسترش علاقهاش به افسردگی. به طور کاملاً تصادفی، سلیگمن و همکارانش دریافتند که پروتکل شرطی سازی آزمایشی که آنها با سگ ها استفاده می کردند منجر به رفتارهایی غیرمنتظره می شود، زیرا در شرایط آزمایشی، سگ های شرطی شده اخیر به فرصت ها برای یادگیری فرار از یک موقعیت ناخوشایند پاسخ نمی دهند.
سلیگمن این نظریه را بیشتر توسعه داد و درماندگی آموخته شده را وضعیتی روان شناختی دانست که در آن یک انسان یا حیوان یاد گرفته است در یک موقعیت خاص - معمولاً پس از تجربه ناتوانی در اجتناب از یک موقعیت نامطلوب- رفتار یا درماندگی انجام دهد - حتی زمانی که واقعاً چنین است. قدرت تغییر شرایط ناخوشایند یا حتی مضر آن. سلیگمن شباهتی را با بیماران شدیداً افسرده دید، و استدلال کرد که افسردگی بالینی و بیماریهای روانی مرتبط تا حدی ناشی از عدم کنترل بر نتیجه یک موقعیت است. سلیگمن در سالهای بعد، در کنار آبرامسون، نظریهی درماندگی آموختهشده خود را مجدداً تدوین کرد تا سبک اسنادی را نیز در بر گیرد.
سلیگمن در سال 2002 در کتاب خود به نام «خوشبختی اصیل»، شادی را متشکل از احساسات مثبت، تعامل و معنا میدانست.
سلیگمن با کریستوفر پترسون کار کرد تا چیزی را به عنوان همتای "مثبت" برای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) ایجاد کند. در حالی که DSM بر روی مواردی که ممکن است اشتباه انجام شود تمرکز می کند، نقاط قوت و فضایل شخصیت (2004) برای بررسی مواردی که می توانند درست پیش بروند طراحی شده است. آنها در تحقیقات خود به فرهنگها و هزارهها نگاه کردند تا سعی کنند فهرستی قابل مدیریت از فضایل را که از چین و هند باستان، از یونان و روم، تا فرهنگهای غربی معاصر بسیار ارزشمند بوده است، تهیه کنند.
فهرست آنها شامل شش نقطه قوت شخصیت است: خرد/دانش، شجاعت، انسانیت، عدالت، اعتدال، و تعالی. هر یک از اینها سه تا پنج ورودی فرعی دارد. برای مثال، اعتدال شامل بخشش، فروتنی، احتیاط، و خودتنظیمی است. نویسندگان معتقد نیستند که یک سلسله مراتب برای فضیلت های شش گانه وجود دارد. هیچ کس اساسی تر از دیگران یا پیشروی برای آنها نیست.
سلیگمن در کتاب خود شکوفایی، 2011، درباره «نظریه رفاه»نوشت و با توجه به اینکه چگونه بهزیستی را اندازه گیری می کند، گفت:
هر عنصر رفاه خود باید دارای سه ویژگی باشد تا به عنوان یک عنصر به حساب آید:
به رفاه کمک می کند.
بسیاری از مردم آن را به خاطر خود دنبال می کنند، نه صرفاً برای به دست آوردن هر یک از عناصر دیگر.
مستقل از عناصر دیگر تعریف و اندازه گیری می شود.
سلیگمن به این نتیجه رسید که پنج عنصر برای "بهزیستی" وجود دارد که تحت PERMA یادگاری قرار می گیرند:[15]
احساسات مثبت - فقط به صورت ذهنی قابل ارزیابی است
تعامل - مانند احساسات مثبت، فقط از طریق ابزارهای ذهنی قابل اندازه گیری است. وجود یک حالت جریان است
روابط - حضور دوستان، خانواده، صمیمیت یا ارتباط اجتماعی
معنی - تعلق داشتن و خدمت به چیزی بزرگتر از خود
دستاورد: دستاوردی که حتی زمانی که هیچ احساس مثبت، معنایی و هیچ مانعی برای روابط مثبت به همراه نداشته باشد، دنبال میشود.
این نظریه ها از نظر تجربی تایید نشده اند.
در ژوئیه 2011، سلیگمن، نخست وزیر بریتانیا، دیوید کامرون را تشویق کرد تا به رفاه و همچنین ثروت مالی برای ارزیابی رفاه یک ملت توجه کند. در 6 ژوئیه 2011، سلیگمن در Newsnight ظاهر شد و با جرمی پکسمن در مورد ایده های خود و علاقه اش به مفهوم رفاه مصاحبه کرد.
درماندگی آموخته شده و تغییر به روانشناسی مثبت:
تحقیقات اولیه سلیگمن در دهههای 1960 و 1970 بر مفهوم «درماندگی آموختهشده» متمرکز بود، که پدیدهای را توصیف میکرد که در آن حیوانات یا انسانها، هنگامی که در معرض رویدادهای منفی غیرقابل کنترل قرار میگیرند، در نهایت منفعل میشوند و رفتارهایی از خود نشان میدهند که حاکی از از دست دادن انگیزه و توانایی آنهاست. به طور موثر پاسخ دهند. این کار شالوده تغییر بعدی سلیگمن را به سمت روانشناسی مثبت گذاشت.
در اواخر دهه 1990، سلیگمن به جای تمرکز صرف بر اختلالات روانی و آسیب شناسی، شروع به تأکید بر اهمیت مطالعه نقاط قوت انسانی، احساسات مثبت و عواملی که به رفاه کمک می کنند، کرد. این تغییر نشان دهنده تولد روانشناسی مثبت گرا به عنوان یک رشته مطالعاتی متمایز بود.
مدل رفاه PERMA:
یکی از تاثیرگذارترین کمک های سلیگمن، مدل بهزیستی PERMA است. این مدل فرض می کند که پنج عنصر کلیدی وجود دارد که به یک زندگی کامل و معنادار کمک می کند: احساسات مثبت، تعامل، روابط، معنا و موفقیت. تحقیقات سلیگمن اهمیت هر یک از این عناصر را در پرورش رفاه فردی و اجتماعی نشان داده است.
مداخلات و کاربردهای مثبت:
کار سلیگمن همچنین به توسعه مداخلات مثبت مختلف، مانند تمرینهای قدردانی، تمرینهای تمرکز حواس، و تکنیکهای هدفگذاری منجر شده است که نشان داده شده است که بهزیستی و رضایت از زندگی را افزایش میدهند. این مداخلات به طور گسترده در